یگانه 2

مطالبی در رابطه با روانشناسی

یگانه 2

مطالبی در رابطه با روانشناسی

کودکان دیر آموز

رشد کودکان و نوجوانان فرایندی پیچیده و چند بعدی است که برخی از ابعاد آن قابل سنجش و اندازه گیر هستند. یکی از مهمترین ابعاد رشد کودک، رشد هوش است که نظیر رشد هیجانی در طی یک فرایند حساس و ظریف و از طریق تسهیلات محیطی و موهبت های فطری تحول می یابد. علاوه بر یادگیری در درون خانواده و متغیرهای فرهنگی و اجتماعی دیگر، تحصیلات رسمی کودک در مدرسه برای افزایش توان بالقوه عملکرد او در زندگی کاملاً ضروری است. کودکی که نتواند به اندازه کافی و مناسب از آموزش رسمی مدارس استفاده کند در زندگی با مشکل مواجه خواهد شد. خوشبختانه امروزه شناخت دقیقی از چگونگی رشد هوش و شناخت کودکان وجود دارد. نمره های 85 و بالاتر از آن در آزمونهای استاندارد هوش نشان دهنده هوش عادی هستند. نمره های کمتر از 71 نشان می دهند که کودک با برخی از محدودیتها و عقب ماندگی ها در عملکرد هوشی خود مواجه هست. نمره های بین 70 تا 84 نشان دهنده هوش مرزی یا دیرآموزی می باشند. واضح است که کودکان دیرآموز بر اساس نمره آزمون هوش، جایگزینی آموزشی و روشهای آموزشی تعریف می شوند. این کودکان در عملکرد رفتارهای انطباقی ضعیف بوده و نه تنها در معرض خطر شکست تحصیلی قرار دارند بلکه از نظر بهداشت روانی نیز در مخاطره قرار دارند. از طریق آزمونهای استاندارد، علائم و نشانه های رفتاری ، شناختی و عاطفی می توان این دانش آموزان را شناسایی نمود. این کودکان عقب مانده نیستند اما دارای ویژگی های خاصی هستند. یادگیری این کودکان دیرتر صورت می گیرد و اصطلاحاً کندآموز هستند. نمره های آنها در مدرسه ضعیف است و ممکن است در بعضی از کلاس ها مردود شوند. این کودکان رفتارهایی دارند که منعکس کننده توجه و تمرکز ضعیف، تاًخیر و کندی در پاسخدهی، گرایش به سوی فعالیتهای عینی و ابتدایی، اختلاهای عمومی، بیش فعالی، تکانشی بودن، تحمل کم در برابر ناملایمات و محرومیت ها، نوسانات خلقی، عواطف ابلهانه، دلتنگی، خشم، ترس و پایین بودن اعتماد به تفس آنها می باشد. این کودکان بسیاربی تجربه به نظر می آیند. با این همه، این دانش آموزان به آسانی از سوی متخصصان و پزشکان تشخیص داده نمی شوند. بیشتر اوقات کودکی که دارای اختلال بیش فعالی/کمبود توجه و یا اختلال یادگیری تشخیص داده می شود دارای یک شرط اساسی هوش مرزی است که با مشکلات شدید توجه و تمرکز مشخص می شود. معمولاً مشکلات عاطفی و رفتاری نیز به مشکلات تحصیلی این کودکان اضافه می شود. تشخیص دشوار و اکثراً نادرست موجب می شود که مداخلات به نتایج ضعیفی منجرشوند و یا گاهی اختلالات بیشتری برای کودک ایجاد کنند. مشکلات تحصیلی کودکان دیرآموز ;این کودکان بیشتر در درسهای ریاضیات و فارسی با مشکل مواجه می شوند. نتایج امتحانی آنها از سایر همکلاسانشان کمتر است. نتایج ممکن است آنقدر ضعیف باشد که آنها را به کلاس و پایه پایین تر منتقل کنند. کلاس اول و دوم ابتدایی برای این دانش آموزان بسیار دشوار است اما بعد از کسب مفاهیم لازم و در کلاسهای سوم و چهارم مشکلات کمتری دارند. این کودکان در کلاس اول، در شناخت و تشخیص حروف، خواندن درس و یا درک معنای چیزی که خوانده اند مشکل دارند. بسیاری از آنها تمایلی به نوشتن دیکته نشان نمی دهند و

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

اختلال شخصیت نمایشی

چشم انداز بیماری
راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات ذهنی چاپ چهارم تجدید نظر شده DSM-IV-TR اختلال شخصیت نمایشی را چنین شرح می دهد: یک الگوی فراگیر هیجان پذیری و توجه طلبی که از اوایل بزرگسالی آغاز شده و در زمینه های گوناگون دست کم با پنج مورد (یا بیشتر) از موارد زیر مشخص می شود:
-
در موقعیتهای که مرکز توجه نیست، ناراحت باشد و در رنج و مشقت به سربرد.
-
تعامل با دیگران اغلب با رفتار نامناسب تحریک کننده یا اغواکنندهٔ جنسی مشخص می شود.
-
ابراز هیجانات سطحی و به سرعت متغییر است.
-
به طور پیوسته از ظاهر جسمانی خود برای جلب توجه دیگران استفاده می کنند.
-
سبک گفتاری فرد به شدت تاثیرگذار و فاقد جزئیات است.
-
خودنمایی، تظاهر و اغراق در بیان هیجانات را نشان می دهد.
-
تلقین پذیر است یعنی بسادگی تحت تاثیر دیگران یا شرایط قرار می گیرد.
-
روابط را صمیمانه تر از آنچه واقعاً هست تلقی می کند.

چشم انداز ابعادی
در اینجا مدل پنج عاملی شخصیت برای اختلال شخصیت نمایشی یک نیمرخ فرضی را ایجاد کرده است (مک کری ،۱۹۹۴):
الف ـ نوروزگرایی بالا: عواطف منفی مزمن که شامل اضطراب ، ترسویی ، تنش ، تحریک پذیریی، خشم، اندوهگینی، گناه، شرم، دشواری کنترل تکانه (برای مثال در خوردن، نوشیدن یا خرج کردن پول) باورهای نامعقول (برای مثال: انتظارات غیرواقع گرایانه طوری که خود را مجبور کند که همیشه کامل عمل کند)، بدبینی ، اضطراب بدنی بیمورد ، درماندگی و وابستگی به دیگران برای حمایت هیجانی وتصمیم گیری.

ب ـ برونگرایی بالا: پرحرفی، خودافشاگری، عدم توانایی در گذراندن زمان به تنهایی، جلب توجه کردن، حرکات نمایشی در نشان دادن هیجانها، برانگیختگی جنسی بی ملاحظه، تلاشهای نامناسب برای کنترل و تسلط بر دیگران.

ج ـ گشودگی بالا : اشتغال ذهنی با خیالپردازی و رویاهای روزانه، سودمندی، تفکر غیرعادی (برای مثال اعتقاد به شبح ) هویت پراکنده و اهداف متغییر برای مثال مستعد بودن برای دیدن کابوسها و حالات هشیاری متغییر، ناهمرنگی و سرکشی اجتماعی که می تواند فرد را در تعارض با جامعه قرار دهد یا مانع از پیشرفت شغلی او باشد.

د ـ توافق بالا: زودباوری، اعتماد بیش از اندازه به دیگران، صداقت زیاد و فراوان، عدم تمایز بین خود و دیگران، قدرت تشخیص علائق شخصی، ناتوانی در مقابله با دیگران و تلافی کردن، به راحتی از چیزی سود بردن.

ه ـ وظیفه شناسی پایین: روشنفکر، فقدان لذت، هنرپیشه بالقوه، ضعف در عملکرد تحصیلی با توجه به تواناییهای نسبی، رعایت نکردن نقشها و تعهدات می تواند فرد را در مقابل قانون قرار دهد، ناتوانی در خود انضباطی( برای مثال: گرفتن رژیم، تمرین طرح )حتی زمانی که به دلایل پزشکی نیاز است. بی هدف بودن شخصی و حرفه ای.

چشم انداز رفتاری
افراد مبتلا به اختلال شخصیت نمایشی تحریک پذیر و هیجانی اند و رفتاری پررنگ و لعاب، نمایشی و برونگرایانه دارند. اما علی رغم رفتار متظاهرانه و پرزرق و برقی که دارند، اغلب نمی توانند دلبستگی عمیقی را به مدت طولانی حفظ کنند. رفتار توجه طلبانهٔ بسیار زیادی از خود نشان می دهند. آنها در افکار و احساسات خود اغلب مبالغه می کنند و هر چیز ساده ای را مهمتر از آنچه در واقع هست، جلوه می دهند. اگر کانون توجه واقع نشوند یا تحسین و تایید نشوند، تندخو می شوندو زیر گریه می زنند، و دیگران را ملامت می کنند و به آنها افتراهای ناروا می زنند. این افراد هیجان طلب هستند و ممکن است با قانون درگیر شوند و به سوءمصرف مواد روی می آورند( کاپلان- سادوک ۲۰۰۳).

عواطف ویژه : مبالغه کردن، هیجان های سطحی، اشتیاق، خشم، ملال( میلون،۲۰۰۱)هیستری، غمگینی، ترس، ملال(استون،بریکات،۲۰۰۰). حریص برای تحسین شدن، فریبنده، بسیار نمایشی،سطحی، خودمحور، تاثیرگذار و جویای توجه.
اختلالات مرتبط : اختلال بدنی شکل،اختلالات تجزیه ای و اختلال افسردگی عمده (انجمن روانپزشکی آمریکا، ۱۹۹۴).

اعتیاد

سازمان بهداشت جهانیWHO مفهوم نشانگان وابستگی را بجای اعتیاد به دارو و سوءمصرف دارو به اینصورت تعریف میکند:
مجموعه ای از پدیده های فیزیولوژیکی رفتاری و شناختی که طی آن مصرف یک ماده یا طبقه ای از مواد برای یک فرد اولویت بسیار بیشتری از رفتارهای دیگری میابند که زمانی ارزش والاتری داشتند.همچنین این الگو فراوانی زیاد رفتارهای ناسازگارانه ،فقدان کنترل،بی توجهی به لذات دیگر و تمایلات دیگر به نفع مصرف ماده را مورد تاکید قرار میدهد.
 دارو هر نوع ماده شیمیایی است که میتواند دستگاه زیستی را تغییر دهد.دارو میبایست از طریق گردش خون به مغز برسد که یا از طریق تنفس یا خوردن و جذب توسط دستگاه گوارشی و یا از تریق تزریق به خون وارد میشود به همین دلیل معتادان هروئین تزریق را بر راههای دیگر ترجیح میدهند زیرا سریعتر هروئین را به مغزشان میرسانند.همه داروها باید از چنیدن غشاءزیستی مثل جداره معده و مویرگهای ششها بگذرند و از آنجایی که غشاهای سلولی عمدتا از مواد چربی ساخته شده اند دارویی که در چربی نسبتا حل شدنی باشد سریعتر جذب خواهد شد برای مثال اندکی تغییر در مورفین هروئین بدست میدهد که بیشتر از مورفین در چربی حل میشود و به همین دلیل معتادان هروئین را به مورفین ترجیح میدهند.اختلال شخصیت ضد اجتماعی در بین مردان مبتلا به اختلال سوء مصرف مواد شایعترین اختلال روان پزشکی همایند است.در بحث دیدگاه های روان پویشی دیدگاه های اولیه به تمرکز بر وابستگی دهانی و سایقهای لیبیدویی گرایش داشتند اما دیدگاه های جدیدتر اعتیاد ها را بیانگر کمبودهای اساسی در رشد و عاطفه خود میداند .داروها برای کاستن از حالتهای هیجانی آزارنده یا به عنوان یک مکانیزم دفاعی در ارتباط با تعارض درونی مصرف میشوند..به اظهار یکی از مصرف کنندگان کوکائین وسیله ای بود برای فلج کردن احساسها .اگر در مدت سالهای رشد در برقراری روابط مثبت تجربه کمی وجود داشته باشد برقرار کردن رابطه صمیمی در بزرگسالی میتواند استرس زا باشد مصرف داروها برای کنار امدن با اضطراب مربوط به صمیمیت بخصوص در مدت نوجوانی توسط چندین نظریه پرداز مورد توجه قرار رگفته است.تعداد کمی از افراد هنگامیکه مصرف داروها را شروع کردند اعتیاد به آنها را پیش بینی میکرده اند.گرچه افراد بسیاری از داروها یا الکل را بصورت کنترل شده یا به شیوه ای که از نظر اجتماعی مقبول است مصرف میکنند ولی عده ای دیگر در دام چرخه وابستگی گرفتار میشوند.با محدود کردن دسترسی به دارو میتوان مصرف آن را در جامعه کاهش داد ولی به نظر نمیرسد جامعه ما آمادگی کامل حذف داروها را داشته باشد و بنا بر این باید قوانینی اعمال شوند که الکل و سیگار را غیر مجاز کنند.اما این سناریو بعید به نظر میرسد پس حداقل سیاستهایی باید به اجرا درآیند که مصرف را کاهش دهند مثلا افزایش مالیات الکل و سیگار باعث کاهش مصرف خواهد شد.یکی دیگر از موثرترین عوامل بازدارنده مصرف دارو آموزش و نشر آگاهی درباره داروها و الکل و آثار آنهاست که بویژه برای کودکان و نوجوانان اهمیت دارد..اموختن مهارتهای تصمیم گیری و شیوه هایی برای برخورد با همسالان برای مصرف داروها ضروری است.همه میدانیم خوردن فقط یک چیپس کار دشواری است زیرا بعد از خوردن یک چیپس انگیزش خوردن بیشتر افزایش میابد گویی این تجربه لذتبخش با یک چیپس نیازها و احساسهایی را حساس میکند که قبل از چشیدن آن وجود نداشتند و این پدیده در مورد داروهای روان گردان نیز صدق میکند یعنی میل به مصرف دارو که قبل از تجربه آن وجود نداشت در اثر مصرف آن فزونی میابد.بر اساس نظریه متضاد این افزایش بر اساس سه پدیده مهم قرار دارد:1-مصرف آن موجب انواع لذتهای روانی میشود2-در اثر مصرف مکرر لذتهای بعدی همانند لذت اولیه نیستند و برای رسیدن به لذت اولیه مقدار دارو را باید بیشتر کرد3-در اثر ترک دارو مثلا هروئین فرد با احساسهای وحشت و اضطراب همراه میشود.

بزرگترین مشکل در درمان سوءمصرف مواد نگه داشتن فرد در حالت پرهیز است.

آبراهام ویکلر وقتی با بیماران معتاد به افیون خود که چند ماه بود ترک کرده بودند و کلیه علائم ترک افیون در انها وجود نداشت در جلسات گروهی به صحبت کردن درباره مواد مخدر میپرداخت برخی از آنها علائم ترک افیون مثل آبریزش بینی، عرق کردن و خمیازه کشیدن،را نشان میدادند.او اعلام کرد که محرکهای محیطی از طریق شرطی سازی کلاسیک توانایی فراخوانی نشانه های ترک دارو را کسب میکنند.لذا همین شرطی سازی میتواند اشتیاق به مصرف دوباره دارو را ازدیاد بخشد.

الکل

فرزندان الکلی 4 برابر بیشتر از افراد کل جمعیت به الکل وابسته میشوند.یک دیدگاه درباره سوءمصرف مواد این است که این اقدام نوعی خود درمانی است و افراد برای اصلاح کردن (ناآگاهانه)عدم توازن زیست شیمیایی در مغز که آمادگی آن را به ارث برده اند داروها را مصرف میکنند. غذا جذب الکل راکند و گاز کربنیک نوشابه آن را افزایش میدهد و به مقدار بسیار کم از طریق تنفس ، ادرار و مدفوع و عرق دفع میشود اما90درصد آن راکبد میسوزاند. به همین دلیل مصرف کنندگان مزمن الکل از آسیب کبد رنج میبرند زیرا کبد زمان زیادی را صرف سوزاندن آن میکند.داروهای بنزودیازپین در درمان  بسیار موفقیت آمیز بوده اند.در یک آزمایش به دو گروه مشروب داده شد و نتیجه این بود که پسران خانواده الکلی پس از نوشیدن مقدار متعادلی الکل به نحو چشمگیری کمتر از مردانی که فاقد الکلیسم در خانواده بودند خود را مست ارزیابی کردند.در مطالعات دیگری نشان داده شد پاسخ فیزیولوژیکی و ذهنی کم نسبت به الکل میتواند پیش بینی کننده قدرتمندی برای الکلیسم در آتی باشد.شاید افرادی که در مصرف الکل زیاده  روی میکنند از اضطراب یا تنش زیادی رنج میبرند.بیماران فوبیک برای کنار آمدن با فوبی هایشان الکل مصرف میکنند.شخصیت ضد اجتماعی بر سن شروع دوره پاسخ به درمان و برگشت به الکلیسم تاثیر

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...