یکی از گامهای اساسی در خصوص پیوند دادن مذهب با فرآیندهای رواندرمانی مطرح شدن دیدگاه چند فرهنگی در رواندرمانی بوده است (آیوی، آیوی و سیمک- مورگان، ۱۹۹۳) در این رویکرد نقش مذهب در مشاوره و رواندرمانی به عنوان یک موضوع قابل بحث و بررسی در فرآیند آموزش روانشناسان بالینی مورد پذیرش واقع شد. زیرا کارامدی رواندرمانی نه تنها جنبه علمی، بلکه جنبه اخلاقی نیز دارد. بنابراین با توجه به تفاوتهای افراد از لحاظ مذهبی بودن، توجه به نقش مذهب در فرآیندهای رواندرمانی حایز اهمیت است. البته بایستی نقش مذهب در رواندرمانی را در مکتب روانکاوی یونگ یعنی روانشناسی تحلیلی ژرفا جستجو کنیم (یونگ، ۱۹۶۵) زیرا یونگ بیش از روانشناسان دیگر به پایههای مذهبی روح و روان تأکید کرده است. یونگ معتقد بود که...
بقیه در ادامه مطلب
یکی از گامهای اساسی در خصوص پیوند دادن مذهب با فرآیندهای رواندرمانی مطرح شدن
دیدگاه چند فرهنگی در رواندرمانی بوده است (آیوی، آیوی و سیمک- مورگان، ۱۹۹۳) در
این رویکرد نقش مذهب در مشاوره و رواندرمانی به عنوان یک موضوع قابل بحث و بررسی
در فرآیند آموزش روانشناسان بالینی مورد پذیرش واقع شد. زیرا کارامدی رواندرمانی
نه تنها جنبه علمی، بلکه جنبه اخلاقی نیز دارد. بنابراین با توجه به تفاوتهای
افراد از لحاظ مذهبی بودن، توجه به نقش مذهب در فرآیندهای رواندرمانی حایز اهمیت
است. البته بایستی نقش مذهب در رواندرمانی را در مکتب روانکاوی یونگ یعنی روانشناسی
تحلیلی ژرفا جستجو کنیم (یونگ، ۱۹۶۵) زیرا یونگ بیش از روانشناسان دیگر به پایههای
مذهبی روح و روان تأکید کرده است. یونگ معتقد بود که روان آدمی دارای دو سطح شخصی
و فراشخصی است. به اعتقاد او سطح فراشخصی روان انسان دارای دو سطح دیگر است که یکی
سطح عینی و دیگری سطح خودجوش نامیده میشود. به اعتقاد یونگ این دو سطح با یکدیگر
کنش متقابل دارند و زمینه و مبنای مواد یا اطلاعات شخصیتر هستند و همچنین کنش
متقابل این دو سطح با یکدیگر میتواند در عمل در اطاق رواندرمانی بروز نماید.
یونگ برای شناسایی این دو سطح، از اسطوره شناسی و علم تعبیر و تفسیر نمادها استفاده
میکند. به اعتقاد وی، کنش مذهبی یکی از عملکردهای روان آدمی است. این موضوعی است
که بعدها توسط روانشناسان دیگر گسترش داده شده است و در آخرین تغییرات تحت عنوان
رویکرد روانشناختی نسبت به کنش مذهبی روان نام گرفته است (کوربیت، ۱۹۹۶)
بنابراین هرچند که روانشناسان به طور سنتی نسبت به اهمیت مذهب در بهداشت روانی و
رواندرمانی اعتماد اندکی داشتهاند، لیکن این موضوع امروزه تغییر کرده است.
امروزه اعتقاد بر این است که جهت گیری مذهبی نوعی راهبرد است که به وسیله آن مردم
میتوانند مسایل زندگی خود را هدایت کنند. در اعتقادات قدیم روانشناسی، مذهب
نشانه عدم ثبات عاطفی تلقی میشود اما جیمز (۱۹۵۸) و سایر روانشناسان متقدم به
این موضوع علاقمند گردیدند. امروزه روانشناسان خواهان تخصص در زمینه مذهب هستند.
پژوهش نشان میدهد که صداقت مذهبی (چه در یهودیت، اسلام، کاتولیک، پروتستان،
بودایی یا مذاهب دیگر) میتواند واقعاً موجب افزایش بهداشت روانی در برخی از موراد
گردد.
البته در هنگام توجه به ارتباط سلامت روان با مذهب میبایست بر نوع نمود مذهبی
مورد انتخاب مردم توجه کنیم. مطالعات انجام شده در مورد نقش مذهب از لحاظ بهداشت
روان نشان میدهد که مردم از مذهب برای مقابله با فشارهای روانی عمده زندگی یا
مقابله با اختلال، جنگ و بمب گذاری استفاده میکنند. هرچند که به اعتقاد برخی از
روانشناسان، انواع خاصی از نمودهای مذهبی سودمند و انواعی خاصی از آنها مضر
هستند. در بسیاری از مطالعات، که شامل صدها آزمودنی بودهاند به این نتیجه رسیدهاند
که آن دسته از مردم که خداوند را تنبیه کننده و توبیخ کننده میدانند، وضعیت
بهداشت روانی ضعیفتری دارند،چون احساس میکنند حمایت عاطفی لازم را از سوی
خداوند دریافت نمیکنند. معمولاً این افراد دچار آشفتگی، اضطراب و افسردگی میشوند.
اما آن دسته از مردم که خداوند را مهربان میدانند، معتقدند که خداوند در حل
مشکلات به آنها کمک میکند این افراد معتقدند که همکاران و رهبران مذهبی آنان،
حمایت مورد نیاز را در اختیارشان میگذارند و به نظر میرسد که اینان بهداشت روانی
مثبتتری دارند. (کلای، ۱۹۹۶)
بنابراین
امروزه به اعتقاد روانشناسان، مذهبی بودن یکی از عوامل مراقبت کننده در پیشگیری
از ابتلا به اختلالات روانی است. به طوری که مذهب به عنوان یک مولفه درمانی در
مراکز بهداشت روانی وارد شده است و بیماران را وادار میکند تا به نوعی مذهب دوم
یعنی اعتقاد به خداوند مهربان گرایش یابند. این موضوع در برنامههای مذهبی مربوط
به سلامتی سالمندان و در مطالعات انجام شده بر روی افراد مبتلا به اختلال روانی که
به طور سرپایی تحت درمان قرار میگیرند، مورد تأیید واقع شده است. افزون بر این،
نقش مذهب در حفظ سلامت جسمانی و افزایش طول عمر نیز مورد تأیید واقع شده است.
(کلای، ۱۹۹۶)
همچنین نشان داده شده است که مذهب در مقابل مسایلی مانند رفتارهای جنایی و بالاقوه
خطرناک به سلامت افراد کمک میکند. بنابراین، برخی از روانشناسان معتقدند که مذهب
میتواند در درمان، تأثیر تعیین کننده داشته باشد. بنابراین لازم است که ارزشهای
مذهبی در فرایند درمان مورد بررسی قرار گیرند و بر نقش درمانی آنها در فرایند رواندرمانی
تأکید شود (خدارحیمی و بیت مشعل، ۱۳۷۶). همچنین نشان داده شده است که مذهبی بودن
باعث میشود نمود اختلال روانی بیشتر به شکل کنشی بروز نماید تا عضوی. به علاوه،
مذهبی بودن دوره بستری شدن بیماران روانی را کاهش میدهد و در مداوای آنها تأثیر
بسزا دارد (دالگالاروندو، ۱۹۹۴). بنابراین، به طور کلی در دهه گذشته نقش مذهب در
حیطه مشاوره و روانشناسی بالینی مورد پذیرش واقع شده است.
پژوهشهای
انجام شده در فاصله سالهای ۱۹۷۴ تا اوایل ۱۹۸۴ به گردآوری شواهد تجربی در نقش
مذهب در رواندرمانی پرداختهاند. از سال ۱۹۸۶ علاقه به مذهب و مشاوره چندین برابر
افزایش یافته است. به طوری که افراد شرکت کننده در مشاورههای مذهبی، بین سالهای
۱۹۹۳ تا اوایل ۱۹۹۵ در آمریکا چندین برابر شدهاند. نتیجه این تلاشها، گامهایی
بود که انجمن روانشناسی آمریکا به صورت برنامهها و کارگاههای آموزشی در خصوص
مذهب طی سالهای اخیر برقرار کرده است. حتی برنامههای آموزشی دوره دکترای روانشناسی
بالینی با گرایش مذهب، روانشناسان نستباً زیادی با این گرایش را تربیت کرده است.
این روانشناسان هم به درمان افراد مذهبی و هم به درمان افراد غیر مذهبی میپردازند.
بنابراین، پژوهش تجربی در مورد نقش مذهب در رواندرمانی به طرز قابل توجهی افزایش
یافته است. یکی از شاخصهای این پیشرفت تعدد مجلاتی که در این زمینه به نشر مقاله
پرداختهاند (ورتینگتون، گوروسو، مک کالوف و سانداج، ۱۹۹۶)
همزمان با افزایش علاقه روانشناسان به نقش مذهب در رواندرمانی، عامه مردم به روح
گرایی علاقه رو به افزایش نشان دادهاند (هیل و بوتر ۱۹۹۵، لوین و واندرپول ۱۹۹۱)
کوتاه این که مشاوره و رواندرمانی مذهبی توسط روانشناسان مذهبی، برای مراجعین
مذهبی، امروزه رونق زیادی یافته است.
مروری بر مطالعات انجام شده
بهترین شیوه برای بررسی نقش مذهب در سلامت روان و فرآیندهای رواندرمانی این است
که کنش مذهب را از لحاظ روانشناختی به مقولاتی تقسیم نماییم. آنگاه در هر مقوله
به بررسی شواهد پژوهش موجود بپردازیم تا نتیجه گیری آسان شود.. میتوان پژوهشی و
تجربی نقش مذهب از لحاظ روانشناختی را در پنج محور زیر طبقه بندی کرد:
الف- مذهب و بهداشت روانی
ب- مذهب و مقابله با فشار روانی
ج- دیدگاه افراد مذهبی در مورد جهان
د- انتظارات و ارجحیتهای مربوط به مذهب در مشاوره و رواندرمانی
ه- چگونگی پاسخ افراد مذهبی به مداخلههای رواندرمانی و مشاورهای
ی- فنون مذهبی مورد استفاده در رواندرمانی
مذهب و بهداشت روانی
الیس (۱۹۸۱) معتقد بود که مذهب با غیر منطقی بودن در ارتباط است. به اعتقاد او
افراد مذهبی نوعی تفکران و رفتارهای جزمی دارند که موجب نابسامانی وضع روانی آنها
میشود. او معتقد است افراد مذهبی بهداشت روانی ضعیفتری دارند. این اعتقاد الیس،
برخی از اندیشمندان را بر آن داشت تا به کنکاش در مورد درستی یا نادرستی این فرضیه
بپردازند. برگین و همکاران با فراتحلیل ۲۴ مقاله پژوهشی، به بررسی رابطه بین دین و
مذهب با بهداشت روانی پرداختند. آنها در سال ۱۹۹۱ نتایج این پژوهش را ارائه کردند
(برگین، رینولدز و سالیوان ۱۹۹۱)
پژوهشهای انجام شده در این مورد، به طور کلی نشان دادهاند که مذهب تأثیر منفی بر
بهداشت روانی ندارد. در مجموع رابطه بین مذهب و بهداشت روانی مثبت هست. با این
وجود افرادی که دارای مذهب درونی هستند یعنی معتقدند که مذهب در ذات آنها ریشه
دارد، در مقایسه با افرادی که مذهب بیرونی دارند یعنی مذهب را وسیلهای برای
دستیابی به چیزی دیگر میدانند، بهداشت روانی مثبتتری دارند. افراد دارای مذهب
درونی، سلامت روان بالاتری دارند و افراد دارای مذهب بیرونی احتمالاً پیامدهای
منفیتری را تجربه میکنند (دوناهو، ۱۹۸۵). لیکن آنچه که در این پژوهشها مبهم است
عدم صراحت در تعریف بهداشت روان است. در ابتدا پژوهشها، بهداشت روانی را یا به
صورت فقدان مشکلات روانشناختی و یا به صورت وجود رفتار جامعه گرایانه (یا هر دو)
در نظر میگرفتند. یافته عمده چنین پژوهشهایی این است که مفهوم بهداشت روانی
مقولهای پیچیده بوده و ارتباط آن با مذهب به تعاریف بهداشت روانی یا مذهب مورد
نظر بستگی دارد. برگین بهداشت روانی مثبت را با جایگاه مهار درونی، صفات انگیزشی
ذاتی، جامعه گرایی، احساس بهزیستی، مسئولیت، کنترل خویشتن، توانایی تحمل، میل به
برداشت و تفسیر خوب و مثبت، پیشرفت از طریق همرنگی و کارآمدی عقلانی برابر میداند.
به نظر میرسد که این ویژگیهای بهداشت روانی مثبت مورد توافق اغلب متخصصان بهداشت
روانی است (جنسن و برگین، ۱۹۸۸) برگین (۱۹۹۱) به این نتیجه رسیده است که مذهب
گرایی درونزاد با ویژگیهای فوق در ارتباط است. بنابرین کسی دارای بهداشت روان
است کمه از احساس گناه رها باشد، از محدودیتهای اجتماعی آزاد باشد، به دنبال استقلال
باشد، ذهنش برای دریافت انواع عقاید و افکار باز باشد تا بتواند معنای ژرف مذهب
درونی را تجربه کند.
به همین دلیل نیز تجربه افراد درای مذهب درونی و بیرونی از رویدادهای زندگی متفاوت
است. طبیعی است که افراد دارای مذهب درونی سعی دارند رویدادها را به شکل مثبتتر و
به شکل آزمایشهای الهی در نظر بگیرند و در نتیجه آنها را فرصتی برای رشد و پیشرفت
به شمار آورند. این افراد به دلیل قابلیتهایی که دارند سعی میکند تا از الگویهای
شخصیتی مشابه سختکوشی روانشناختی برای مبارزه با بحرانهای زندگی استفاده کنند.
میدانیم که سختکوشی روانشناختی دارای سه مولفه مشارکت، کنترل و مبارزه است. به
همین دلیل نیز با توجه به ویژگیهای سخت کوشی روانشناختی و صفات مطرح شده فوق در
خصوص افراد دارای مذهب درونی، اینها توانایی بهتری برای مقابله با فشار روانی و
رویدادهای زندگی دارند.
افزون بر این، پژوهش نشان داده است که افراد دارای مذهب درونزاد موقعیت آزمایشی
را به صورت مذهبی توصیف میکنند. در حالی که، افراد غیر مذهبی چنین موقعیتی را به
شکل غیر مذهبی توصیف میکنند(هود و همکاران، ۱۹۹۰). همچنین افراد دارای گرایش
مذهبی بالا، خشنودی بیشتری از زندگی دارند، شادمانی بیشتری دارند و در مواجهه با
رویدادهای رنجزای زندگی پیامدهای روانی- اجتماعی منفی کمتری را نشان میدهد.
(الیسون، ۱۹۹۱). در مجموع احتمالاً تأثیر مثبت مذهب بر بهداشت روانی به دلایل زیر
است:
۱- مذهب میتواند موجب ایجاد معنا شود بنابراین، مذهب به زیست و مردن انسان معنا
میبخشد (اسپیلکا، شاور و کیرک پاتریک، ۱۹۸۵)
۲- مذهب موجب امیدواری میشود و خوشبینی افراد را افزایش میدهد (شی یر و کارور،
۱۹۸۷ سلیگمن، ۱۹۹۱)
۳- مذهب به افراد مذهبی نوعی احساس کنترل و کارآمدی میبخشد که ریشه خدایی دارد و
میتواند کاهش یافتگی کنترل شخصی را جبران کند (پارگامنت و همکاران، ۱۹۸۷)
۴- مذهب نوعی سبک زندگی سالمتر برای افراد تجویز میکند که بر سلامتی و بهداشت
روانی تأثیر مثبتتر دارد.
۵- مذهب مجموعهای از هنجارهای اجتماعی مثبت است که اطاعت از آن موجب تأیید
پشتیبانی و پذیرش از سوی دیگران میشود.
۶- مذهب نوعی احساس فراطبیعی به شخص میدهد که بدون تردید تأثیر روانشناختی دارد
(برگین و پین، ۱۹۹۳)
مذهب و مقابله با فشار روانی
رویداد فشارزای روانی یک رویداد منفرد یا مجموعهای از رویدادها یا شرایط زندگی
است که انسان در مقابل آنها نیاز به سازگاری دارد. پاسخ انسان به فشار روانی تحت
تأثیر برداشت از رویداد فشارزای روانی قرار میگیرد. فشار روانی شبکهای از
محرکات، برداشتها و واکنشهایی است که مستلزم این است که انسان از منابع سازش خود
استفاده کند تا بتواند با این خواستههای درونی و بیرونی انطباق یابد (مونات و
لازاروس، ۱۹۸۵). به نظر میرسد که افراد مذهبی و غیر مذهبی فشار روانی مشابهی را
تجربه میکنند (شافر و کینگ، ۱۹۹۰) لیکن افراد مذهبی بهتر میتوانند با رویدادهای
منفی زندگی و عوامل فشارزای روانی مقابله کنند. به اعتقاد پارگامنت (۱۹۹۰) افراد
مذاهبی در هنگام ارزشیابی نوع اول و ارزشیابی نوع دوم (آیا این رویداد به صورت
بالقوه خطرناک است؟ و آیا من میتوانم با این رویداد مقابله کنم؟) برای مقابله با
فشار روانی به خوبی از مذهب استفاده میکنند. زیرا واکنش آنها به فشار روانی تحت
تأثیر عواملی مانند حمایت اجتماعی، سخت کوشی شخصی، سبک مشکل گشایی و مانند آن قرار
میگیرد، که در افراد مذهبی موجب کاهش فشار روانی میگردد. پس مهمترین تأثیر مذهب
برای مقابله با فشار روانی به خاطر نقشی است که در فرایند ارزشیابی فشار روانی
دارد.
همچنین مذهب از طریق عوامل تعدیل کننده پاسخ به فشار روانی که در بالا بیان گردید،
در سبک مقابله با فشار روانی تأثیر میگذارد. افزون بر این، اعتقادات شناختی افراد
مذهبی به آنان در مقابله با فشار روانی کمک میکند. اعتقاداتی مانند این که خداوند
بر حق است، خداوند مهربان است، خداوند انسان را از بدبختی نجات میدهد. همچنین
افراد مذهبی از طریق نیایش و آداب و مناسک مذهبی میتوانند تجدید قوای روانشناختی
بنمایند. افزون بر این نیایشها، صداقت و راز و نیاز حقیقی با خداوند باعث ایجاد
اطمینان و آرامش در افراد میگردد. طبیعی است که پس از انجام چنین مناسکی افراد میتوانند
بهتر بیندیشند، راه حلهای جایگزین بهتری پیدا کنند و همین طور از طریق زاری و
گریستن بخش زیادی از فشار روانی خود را تخلیه نمایند. همچنین اعتقاد افراد به این
که خداوند انسان را آزاد آفریده است و او را مسئول رتفار خودش قرار داده است، موجب
میشود تا افراد دارای مذهب دورنی، کنترل بیشتری بر اوضاع و احوال خود داشته
باشند. این راهبرد میتواند بر واکنش عاطفی- شناختی و رفتاری انسان دارای مذهب
درونزاد در مقابله با فشار روانی تأثیر بگذارد.
دیدگاه افراد مذهبی در مورد جهان
شاید بهترین توصیه برای بررسی دیدگاه افراد مذهبی در مورد جهان توجه به علوم باطنی
و مذاهب شرق باشد. زیرا طبیعی است که دیدگاه افراد مذهبی، غیر مذهبی و ضد مذهبی در
مورد جهان متفاوت است. افراد بسیار مذهبی افراد دیگر را بر حسب سه معیار مورد
ارزشیابی قرار میدهند که عبارتند از: ۱) اهمیتی که به نوشتههای مذهبی میدهند،
۲) اهمیتی که به رهبران مذهبی میدهند و ۳) اهمیتی که به اولویت مذهب فردی میدهند.
در حالی که افراد غیر مذهبی و ضد مذهبی در هنگام ارزیابی دیگران دارای چنین
معیارهایی نیستند (ورتینگتون، ۱۹۸۸).
همچنین برداشتهای افراد مذهبی از پدیدههای جهان و روابط اجتماعی تحت تأثیر
ساختار ارزشی آنان قرار میگیرد. به اعتقاد ورتینگتون افراد مذهبی از طرحواره
مذهبیتر، یعنی ساختارهای شناختی «مذهبی گونه» برای ادراک جهان استفاده میکنند.
لیکن این موضوع برای افراد غیر مذهبی و ضد مذهبی مصداق ندارد.
انتظارات و ارجحیتهای مربوط به مذهب در مشاوره و رواندرمانی
به اعتقاد ورتینگتون افراد بسیار مذهبی درمانگرانی را ترجیح میدهند که ارزشهای
مذهبی مطابق با خودشان داشته باشند. لیکن برای افراد مذهبی متوسط یا غیر مذهبی
چنین امری مصداق ندارد. خلاصه اینکه افراد بسیار مذهبی، رواندرمانگران مذهبی را
ترجیح میدهند و از مشاوره مذهبی استقبال میکنند. این افراد، درمانگران مذهبی را
حتی اگر از لحاظ تخصص پایینتر باشند ترجیح میدهند. لیکن عیلرغم ترجیح دادن
درمانگران مذهبی، نمیخواهند که فرایند رواندرمانی و مشاوره به طور کلی بر مذهب
مبتنی باشد. هنگامی که مشاوران و روانشناسان شروع به ابراز عقاید و ارزشهای
مذهبی خودشان برای این افراد مینمایند، رازگشایی آنها نیز از لحاظ انتظارات و
رفتار مراجع در مورد فرآیند رواندرمانی و بازده آن تحت تأثیر قرار میگیرد.
چنانچه عقاید و ارزشهای مذهبی روانشناس و مراجع کاملاً مشابه باشد، خود فاش سازی
روانشناس میتواند موجب تسهیل درمان شود، التبه به شرط آنکه تأکید عمده بر مذهب
نباشد. لیکن چنانچه عقاید مذهبی روانشناس و مراجع متفاوت باشد، یا اینکه مراجع از
افشا کردن خود در یک موقعیت حرفهای بیمناک باشد، یا اینکه مراجع در مورد افراد
مذهبی یا مشاوره مذهبی کلیشههای منفی قوی داشته باشد و یا در جلسات درمانی بر
مذهب تأکید بیش از حد شود میتواند مخل فرایند رواندرمانی و بازده آن گردد
(ورگتون و همکاران، ۱۹۹۶)
چگونگی پاسخ افراد مذهبی به مداخلههای
مشاورهای و رواندرمانی
به طور کلی به نظر میرسد که در رواندرمانی و مشاوره موفق، مراجعین تمایل دارند
که ارزشهای درمانگر خود، به ویژه ارزشهای سلامت روانی و شخصی را بپذیرند (کلی و
استروپ، ۱۹۹۲). هرچند که به نظر میرسد میزان پذیرش ارزشهای درمانگر توسط مراجع
تحت تأثیر میزان شباهت بین نظام ارزشی درمانگر قرار میگیرد (کلی و استروپ،
ورتینگتون). به همین دلیل در رویکرد روانشناختی نسبت به مذهب در روانشناسی ژرفای
خویشتن، اعتقاد بر این است که مفاهیم سنتی خداوند برای بسیاری از کسانی که هرگز
احساس مذهبی قوی را تجربه نکردهاند، قابل درک نیست. این افراد نیازمند طریقهای
در مذهب هستند که بتوانند نمودهای واقعی آن را در درون خودشان بشناسند. بنابراین،
روانشناسان ژرفا با استفاده از روشهای تفسیری ابداع شده یونگ و همین طور با
استفاده از روانشناسی خویشتن، روانکاوانه سعی میکنند که بین سطوح شخصی و فراشخصی
روان مراجعین ارتباط برقرار سازند. گسترش دهندگان معاصر روانشناسی ژرفا مانند
کوربیت (۱۹۹۶) از طریق رویکرد روانشناختی نسبت به مذهب به افراد کمک میکنند تا
بتوانند ضمن حل مشکلات مربوط به آسیب شناسی روانی در زندگی روزمره نیز از مذهب بهره
جویند. او برای ایجاد تجربه ذهنی در مراجعان خود، روشهای بالینی خاصی را مطرح میسازد.
فنون مذهبی مورد استفاده در رواندرمانی
همان گونه که قبلاً اشاره کردیم، یکی از کسانی که در زمینه نقش مذهب در رواندرمانی
تلاشهای بسیاری کرده است، یونگ بوده است. او برای پیشروی رواندرمانی چهار مرحله
را مطرح میکند. اولین مرحله آشنایی با نقاب، دومین مرحله آشنایی با سایه، سومین
مرحله آشنایی با زنانه روان و مردانه روان و چهارمین مرحله جستجوی معنا است. یونگ
معتقد است که برای رسیدن به کمال و تفرد که بالاترین مرحله تکامل شخصیت است، انسان
میبایست با استفاده از مذهب یا هنر، نوعی معنا برای زندگی خویش بیافریند. صرف نظر
از عوامل دیگری مانند جایگاه تأهل، سن، توانایی هوشی، جنس، انگیزههای تحولی رشد
روانی آدمی و مانند آن، یونگ بیشترین اهمیت را برای موفقیت رواندرمانی به مذهب
میدهد. او معتقد است انسان هنگامی به کمال میرسد که دارای نوعی مذهب درونزاد
گردد. به اعتقاد او انسان بایستی بیاموزد که چگونه از نیروی مذهبی موجود در درون
خویش استفاده کند. چون به اعتقاد وی مذهب و خداوند در ذات انسان وجود دارند و آنچه
برای افزایش کمال شخصیتی و مذهبی انسان ضرورت دارد بازشناسی نمودها یا جلوههای
ماهیت مذهب ذاتی است.
یونگ
برای اینکه جلوههای مذهبی ذاتی انسان را به مراجعین خود نشان دهد از علم تعبیر و
تفسیر نمادها استفاده میکند. به اعتقاد او، هنگامی رواندرمانی موفق خواهد بود که
۱) شخص اندرزی مفید را بشنود، ۲) نسبت به معایب خویش اعتراف درونی کامل بنماید، ۳)
با استفاده از علم تعبیر و تفسیر اسطورهها و نمادها در جلسات روانکاوی معنای
انگیزشی آشفتگیهای روانشناختی خود را تکرار نماید، ۴) از خاطرات رنجزای کودکی
خود بگسلد، ۵) روشی معقول و منطقی برای سازگاری با شرایط جدید و نسبتاً فشارزای
روانی و دشوار بیاید، تا ۶) علایم آسیب شناسی روانی ناپدید شود و ۷) فرصتهایی
جدید و آزمایشاتی جدید انجام گیرد تا ۸) راه بازگشت به معبد و محرابی که از ابتدا
آدمی به آن تعلق داشته است گشود شود و سرانجام ۹) به فلسفه علمی زندگی یا حیات یا
فلسفه محض مذهبی دست یابد (یونگ، ۱۳۷۳). طبیعی است که این راه دور و دراز، بس
پرزحمت و پر دردسر است. زیرا هنگامی کمال اتفاق میافتد که ناخودآگاه انسان به
بازی آزادانهای بپردازد که پیدایش نمادهای صورتهای مثالی را تسهیل کند. چون تنها
چیزی که به اعتقاد یونگ متقاعد کننده است، خودانگیختگی محتویات مثالی است، حال
آنکه هرگونه مداخله متعصبانه سد راه تجربه اصیل امور صور مثالی است.
چنانچه کاوش ناخودآگاه، ضمیر خودآگاه انسان را به تجلیات و جلوههای صور مثالی
برساند، انسان با حقیقت محض و تضادهای ژرف طبیعت بشری روبرو خواهد شد. این
رویارویی با تضادهای ژرف بشری انسان را با مقولاتی مانند نیکی و بد، خیر و شر،
شیطان و مسیح، روشنایی و تاریکی و به عبارتی با بهشت و جهنم آشنا میسازد. لیکن
آنچه باید خاطرنشان کنیم، این است که دستیابی به این بصیرت با هیچ وسیله انسانی
امکان پذیر نیست. زیرا تجربه کردن اضداد ربطی به بصیرت فکری و تلقین ندارد.
اینجاست که نقش رویکرد روانشناختی در تجربه کردن خداوند به شکل حضوری و بی واسطه
امکان پذیر میگردد. این رویکرد روانشناختی در تجربه کردن خداوند به شکل حضوری و
بی واسطه امکان پذیر میگردد. این رویکرد با آشنا کردن انسان با بارقه ملکوتی به
او میآموزد تا سطوح فراشناختی حقیقت یعنی خداوند را در درون سطح شخصی روان خود و
در بدن خود و در روابط اجتماعی خود تجربه کند. به اعتقاد رویکرد روانشناختی ژرفا
نسبت به مذهب، درک تجربه الهی هنگامی ممکن است که حقیت فراشخصی با سطح درون شخصی
روان در هم بیامیزد. این امر منوط به تجربه بارقه ملکوتی و درک پیامهای اسطورهها
و نهادها است. بدیهی است که درک سطح فراشخصی روان جمعی انسان یا خداوند نسبت به
شرطی سازی فرهنگی تأثیر ناپذیر است. پس با آموزش این رویکرد میتوان به افراد کمک
کرد تا خداوند را در درون خود و همیشه با خود بیابند. طبیعی است که این دریافت
منبعی سرشار از حمایت و پشتیبانی در انسان ایجاد میکند.
نقش مذهب در سلامت روان
روانشناسی بهداشت در سالهای اخیر اهمیت زیادی برای نقش راهبردهای مقابله و سبک
زندگی افراد در چگونگی وضعیت جسمانی و روانی آنها قائل شده است.
شیوههای مقابله، تواناییهای شناختی و رفتاری هستند که فرد مضطرب به منظور کنترل
نیازهای خاص درونی و بیرونی فشارآور به کار میگیرد.
در مقابلهی مذهبی از منابع مذهبی مثل دعا و نیایش، توکل و توسل به خواند و ...
برای مقابله استفاده میشود. یافتههای اخیر نشان دادهاند از آنجایی که این نوع
مقابلهها منبع حمایت عاطفی و هم وسیلهای برای تفسیر مثبت حوادث زندگی هستند ممکن
است مقابلههای بعدی را تسهیل نمایند، بنابراین به کارگیری آنها برای اکثر افراد
سلامت ساز است.
مذهب ممکن است در تمامی عوامل نقش موثر ی در استرسزدایی داشته باشد و در ارزیابی
موقعیت ارزیابی شناختی فرد فعالیتهای مقابلهای، منابع حمایتی و ... سبب کاهش
گرفتاری روانی شود.
بر این اساس، مدتها است که تصور میشود بین مذهب و سلامت روان ارتباط مثبتی وجود
دارد و اخیراً نیز روانشناسی مذهب، حمایتهای تجربی زیادی را در راستای این زمینه
فراهم آورده است. ویتر و همکاران نشان دادند که ۲۰ تا ۶۰ درصد متغیرهای سلامت
روانی افراد بالغ یا باورهای مذهبی تبیین میشود. در بررسی دیگری ویلتیز و کریدر
نشان دادند که در یک نمونهی ۱۶۵۰ نفری با میانگین سنی ۵۰، نگرشهای مذهبی با
سلامت روانی رابطهی مثبتی دارند به علاوه مذهبی بودن با رضایت زناشویی در مردان و
زنان و رضایت شغلی در مردان مرتبط بود. بر اساس بررسیهای انجام شدهی دیگر، بین
مذهبی بودن و معنادار بودن زندگی و سلامت روانی ارتباط نزدیکی وجود دارد. در یک
بررسی که ۸۳۶ بزرگسال با میان ۱۴/۷۳ سال شرکت داشتند، معلوم شد که بین سه شاخص
مذهبی بودن (فعالیتهای مذهبی غیر سازمان یافته) و روحیه داشتن و دلگرمی به زندگی،
همبستگی مثبتی وجود دارد.
به علاوه اسپیکا و همکارانش، ۳۶ بررسی تجربی در مورد مرگ و درگیری مذهبی را مرور
کردند و نتیجه گرفتند که ایمان قویتر یا معتقد بودن به زندگی بعد از مرگ ترس کمتر
از مرگ همبستگی دارد. همچنین افرادی که نمرهی بالاتری در شاخص مذهبی درونی
داشتند، ترس کمتری را از مرگ گزارش کردند.
نتایج بررسیهای دیگر، تأثیرات مداخلات مذهبی را در کاهش اضطراب و تحمل فشارهای
روانی پس از بهبودی نشان دادهاند. به عنوان مثال، نتایج دو بررسی نشان داد کسانی
که به اعتقادات مذهبی پایبند بودند اضطراب و ناراحتی کمتری را نسبت به کسانی که
به اعتقادات مذهبی پایبند نبودند گزارش کردهاند. گارنتر و همکاران در زمینهی
سلامت روانی و اعتقغادات مذهبی شش مقاله را مورد بررسی قرار دادند و دریافتند که
در تمامی این بررسیها بین اعتقادات مذهبی و سلامت روانی رابطهی مثبتی وجود دارد.
هانت سازگاری زناشویی ۶۴ زوج را مورد بررسی قرار داد و نشان داد که مذهب به طور
مثبت با سازگاری زناشویی، خوشحالی و رضایت زناشویی بالاتر ارتباط دارد و همچنین
نتیجه گرفت که مذهب یک عامل مهم در جلوگیری از طلاق است.
زاکرمن و همکاران در پژوهش گزارش کردند در افراد سالمندی که نمرهی کمتری در شاخص
مذهبی بودن به دست آوردهاند، میزان مرگ و میر ۴۲% بود در حالی که این میزان برای
افراد سالمندی کمه نمرهی شاخص مذهبی بالایی داشتند ۱۹% بود.
رفتارهای مذهبی ارزش مثبتی در پرداختن به نکات معنی دار زندگی دارند. رفتارهایی از
قبیل توکل به خداوند، زیارت و ... میتوانند از طریق ایجاد امید وتشویق به نگرشهای
مثبت، موجب آرامش درونی خود شوند. باور به این که خدایی هست که موقعیتها را کنترل
میکند و ناظر بر عبادت کنندههاست، تا حد زیادی اضطراب مرتبط با موقعیت را کاهش
میدهد.
به
طوری که اغلب افراد مومن ارتباط خود را با خداوند مانند ارتباط با یک دوست بسیار
صمیمی توصیف میکنند و معتقدند که میتوان از طریق اتکا و توسل به خداوند اثر
موقعیتهای غیر قابل کنترل را به طریقی کنترل نمود. به همین دلیل گفته میشود که
مذهب ممکن است به شیوههای فعال در فرایند مقابلهای موثر باشد. به طور کلی مقابلهی
مذهبی، متکی بر باورها و فعالیتهای مذهبی است و از این طریق در کنترل استرسهای
هیجانی و ناراحتیهای جسمی به افراد کمک میکند.
داشتن معنا و هدف در زندگی، احساس تعلق داشتن به منجی والا، امیدواری به کمک و
یاری خداوند در شرایط مشکلزای زندگی، برخورداری از حمایتهای اجتماعی، حمایت
روحانی و ... همگی از جمله منابعی هستند که افراد مذهبی با برخورداری از آنها میتوانند
در مواجهه با حوادث، فشار کمتری را تحمل کنند.
در بررسی دیگری، کونینگ، کلین و همکاران دریافتند که سرطان در بین افرادی که نمرهی
بالاتری در شاخص مذهبی درونی کسب میکنند کمتر شایع است. در بررسی دیگری مشاهده
کردند افرادی که همیشه از مقابلههای مذهبی استفاده میکنند نسبت به افرادی که کمتر
و گاهی از این مقابلهها استفاده میکنند در ۹ شاخص از ۱۲ شاخص سلامت روانشناختی
نمرات بالاتری کسب کردند. «موریس» اثر زیارت مذهبی را روی افسردگی و اضطراب ۲۴ بیمار
سالمند بررسی کرد. او دریافت که علائم آنها بعد از زیارت رفتن کاهش زیادی داشته و
حداقل تا ده ماه بعد از برگشتن از زیارت هم این اثر ادامه داد. در مطالعه دیگری
«مکین توش» نقش مذهب را در سازگاری افراد با یک رویداد معنی دار زندگی بررسی کرد.
او با ۱۲۴ پدر و مادری که کودک خود را به علت سندرم مرگ ناگهانی از دست داده بودند
مصاحبه کرد و دریافت که مذهبی بودن با یافتن معنی در مرگ ارتباط مثبتی دارد. به
علاوه مذهبی بودن با افزایش صلاحیت روانی و کاهش ناراحتی در بین والدین در طی ۱۸
ماه بعد از مرگ کودکانشان ارتباط داشت.
علیرغم
این که اکثر تحقیقات ذکر شده در ادیان دیگری صورت گرفته است و از آنجایی که باور و
اعتقاد ما مسلمانان بر این است که دین اسلام به عنوان یک ایدئولوژی ارائه دهنده
کاملترین و سلامت سازترین سبک زندگی بشریت است و احکام و دستورات آن حوزههای
وسیع اخلاقی فردی بهداشتی و اجتماعی را در برمیگیرد لذا مطالعه علمی اثرات و نقش
متغیرهای مذهبی در سلامت روانی یک ضرورت اساسی به نظر میرسد.
همچنین در یک بررسی دیگر مشخص شد که بین ایمان قویتر و معتقد بودن به زندگی بعد
از مرگ با ترس کمتر از مرگ همبستگی وجود دارد.
تحقیقات دیگر نیز نشان میدهد که بین رفتارهای مخاطره آمیز مثل مصرف مواد مخدر و
مصرف مشروبات الکلی و ... و اعتقادات مذهبی افراد رابطه معنیداری وجود دارد به
طوری که در افراد غیر معتقد به مسائل دینی و مذهبی فراوانی موارد ذکر شده بیشتر
میباشد.
همچنین بررسی نشان میدهد که افرادی که به اماکن مذهبی نمیروند چهار برابر بیشتر
از افرادی که به چنین اماکنی میروند احتمال خودکشی در آنها بیشتر است. اگر چه
اغلب این بررسیها در کشور ما انجام نگرفته است اما احتمالاً در صورت انجام چنین
تحقیقاتی، ما نیز شاهد نتایجی مشابه و فراتری از یافتههای یاده شده خواهیم بود.
نقش مذهب و رویارویی مذهبی در بهداشت روانی
بهداشت روانی پیشگیری از وقوع ناراحتیها و تشریح علل اختلالات رفتاری میباشد. در
این تعریف پیشگیری به معنی وسیع آن عبارت است از به وجود آوردن عاملی که مکمل
زندگی سالم و طبیعی باشد و نیز درمان اختلالات جزیی رفتار به منظور جلوگیری از
وقوع بیماریهای شدید روانی میباشد.
دین یا مذهب در لغت به معنی (رسم) عادت و طریقه زندگی است. ضمن اینکه دین در این
موضع گیری میتواند دخیل باشد، خود نیز با توجه به نیازهای اساسی انسان به داشتن و
درونی کردن یک فلسفه وجودی، بزرگترین عال در آرامش و بهداشت روانی است.
«مقابله با بحران» (Coping) عبارت است از تلاشهای فکری و رفتاری مستمری که برای برآوردن
نیازهای خاص بیرونی و درونی فرد به کار میرود (لازاروس، ۱۹۶۶) که شامل رویکردهای
متفاوتی از جمله مقابله مذهبی میشود. رویارویی مذهبی به انعطاف فرد عامل به مذهب
و عقاید آن برای کمک به کنار آمدن و مقابله با استرس و بحرانهای زندگی تعریف میشود.
کونیگ (۱۹۹۷) تأثیر استرس در اختلالات روانی موضوع پژوهشهای متعددی در نیم قرن
گذشته بوده است و کلیه روانشناسان متفق القولند که زندگی در قرن بیست و یکم همراه
با استرس با تنیدگی روانی و بحرانهایی میباشد که باعث بیماریهای جسمانی، روانی
و حتی مرگ میشود. بعضی از روانشناسان استرس را به عنوان محرک و برخی از جمله
پزشکان آن را به عنوان پاسخ تلقی میکنند. مقابله با بحران نیز به عنوان خصوصیت
شخصیت مستمر تحولی انگاشته میشود که برای رسیدن فرد به مفهموم زندگی یا نگهداری
آن و هدفهای مربوط به دوره خاصی از رشد به کار میرود. روش لوگوتراپی (رواندرمانی
معنوی) یکی از مهمترین اصول خود در مورد درمان و پیشگیری بماری روانی را داشتن
هدف مشخص در زندگی میداند. در مکتب اسلام، انسان و زندگی او چون آفرینش جهان نمیتواند
بی هدف باشد، هدف از آفرینش سیر تکاملی او در همه ابعاد وجودی، بادور شدن و شکوفا
شدن او و سرانجام سیر او به سوی کمال مطلق و خداگونه شدن است.
در این مختصر نقش مقابله مذهبی در میانجیگری بین عوامل استرسزا و ارتباط آن با
سلامت روانی بیان میشود. کونیگ و همکاران (۱۹۹۷) در تحقیقی بر روی بیماران بستری
در دو بیمارستان نشان دادند که ۶۰ درصد (۱/۵۹) نمونه تحقثیق که عامل به مذهب بودند
انعطاف بیشتری برای کنار آمدن بامشکل خود داشتند و ۱۲ درصد این افراد در پاسخنامه
(گزارش فردی) قبل از اینکه از آنها پرسش مستقیم شود اظهار داشتند که مذهب مهمترین
عامل برای مقابله و کنار آمدن بامشکلات میباشد. در این بررسی تجزیه و تحلیل
فاکتورهای «دموگرافیک» نشان داد که تأثیر مثبت رویارویی مذهبی با بیماریهای بسیار
جدی، همبستگی مثبت داشته و همراه با اعمال شناختی بهتر میباشد.
در تحقیق دیگری گروه تحقیق کونیگ ۱۹۷۷ و دیگر محققین افسردگی بسیار پایین را در
بین سالمندان عامل به مذهب نشان دادند.
رابطه
ایمان و احساس امنیت و آرامش روانی را اکثر دانشمندان صراحتاً و یا به صورت ضمنی
پذیرفتهاند، از جمله ویلیام جیمز، امانوئل کانت، کارل گوستاو یونگ، اریک اریکسون
و ... البته نیاز به دین، منحصر به دوره خاص یا به دین خاصی نیست، بلکه بشر در
تمام اعصار این احتیاج را به سادگی حس میکرده است. در عصر ما ضرورت دین و ایمان
بیش از هر عصر دیگری احساس میشود. تنها دین است که میتواند انسانیت را حفظ کرده
او را از انحطاط نجات دهد.
این نیاز فطری که از درون منشأ میگیرد بخصوص از آن نظر که نیاز انسان را به تکیه
گاهی نیرومند و قوی ارضا میکند قابل توجه است. تکیه گاهی که در همه حوادث به آن
پناه ببرد و به اتکای آن آرام و مطمئن باشد (الا بذکرالله تطمئن القلوب، سوره رعد
آیه ۲۸)
بی پناهی و احساس بی کسی و پوچی که در اکثر عدم تعادلهای روانی به چشم میخورد،
در اعتقاد به یک وجود و حامی مقتدر و پناه دهندهای که مصدر نیکیها، سازندگیها و
کارهای خیر است به انسان آرامش روانی میبخشد و در بهداشت روانی او موثر است.
تجربههای عینی و بررسیهای اجتماعی نشان دادهاند افرادی که با آموزشهای راستین
و منطقی دینی و اخلاقی پرورش یافتهاند بیشتر از کسانی که چنین آموزشهایی نداشتهاند
در راه هدفهای ارزنده اجتماعی گام برداشتهاند. منتهی رسالت دین تنها ارائه
اندیشههای اخلاقی به شکل انتزاعی و تجریدی نیست. شیوههای کاربردی اندیشه اخلاقی
و ابزارهایی که بتوانند اندیشه را به عمل تبدیل کنند، امری است که در جوهر دین
نهفته است.